Tuesday, July 7, 2009

مهرناز و نازی

مهرناز و نازی

تازه ماشين رو از تعمير گاه گرفته بودم و داشتم ميرفتم و با يكي از دوستام هم تلفني حرف ميزدم و ميخواستم برم پيش اون به همين خاطر سرعتم كم بود كنار يكي از خروجي‌هاي اتوبان يهو چشمم به يه زن جون افتاد نا خودآگاه چون سرعتم هم كم بود ايستادم و از تو آينه نگاهش كردم اول بي اعتنا نگاه كرد و بهد از چند لحظه كه معلوم بود دودله اومد سمت ماشين از تو اينه كه خوشكل به نظر ميرسيد شيشه رو دادم پايين با صداي گرفته‌اي پرسيد شما مسيرتون سمت .... ميخوره؟ من هم با خنده گفتم آره و از دوستم خدا حافظي كردم در رو باز كرد و نشست تو ماشين معلوم بود كه دودل بوده كه سوار شه يا نه!!!! بعد گفت ببخشيد كه مزاحم شدم من هم فقط خنديدم و گفتم مسير بعدي شما كجاست؟ با نگاه نه چندان خوشايندي پرسيد مگر شما ....... نميريد؟ گفتم چرا خانوم اول شما رو ميرسونم خوبه؟ گفت ممنون و روبرو رو نگاه كرد چند لحظه ساكت بود و بعد گفتم شما هميشه اينقدر بد اخلاقين؟ يهو انگار شوكه شد و با يه حالتي برگشت طرف من ولي انگار خودش هم فهميد بد عكس العملي نشون داده چون با لحن ارومي گفت نه اول از همه تعجب كردم از لحن حرف زدن و عكس العملش زياد نتونستم قيافش رو خوب ببينم چون داشتم ميروندم ولي قيافه بامزهاي داشت البته خوشكل هم بود ديگه حرفي نزدم و صداي ظبط رو بلند كردم و به شانس كيريم داشتم ميخنديدم داشتيم ميرسديم ديگه پرسيدم ميتونم باز هم شما رو ببينم گفت اره ولي.... ديگه معطل نكردم و كارتم رو دادم دستش دوباره گفت ولي.... گفتم پس زنگ بزن ولي زود باشه خنديدم و معطل نشدم ناز كنه حال اين كا رو نداشتم وراه افتادم در كه بسته شد رفتم تو فكرش من حتي اسمش رو هم نپرسيدم ولي به قيافه و رفتارش نميخورد كه جنده باشه چون بيشتر به ادم‌هايي شبيه بود كه براي اولين بار يا براي سرگرمي يا كنجكاوي اتو ميزنن بودسنش هم حدود 27 يا 28 بود ولي اندامش رو فرم نبود ولي سكسي بود با اون گونه هاي پر و لب‌هاي قلنبه كه بد جوري روشون ماتيك قرمز ماليده بود راستي چطور اون آرايش غليظي كه اون كرده بود به چشمم نيومد تو همين حين يه ماشين بد جوري پشتم بوق زد تازه به خودم اومدم راه رو باز كردم اون هم كلي هوار زدو رد شد........
شب ساعت 9 بود كه زنگ زد +الو سلام خوبي؟ -مرسي +كجايي عزيزم؟ گفتم دارم ميرم خونه گفت ميخوام ببينمت و قرار گذاشتيم راستش من از تعجب داشتم شاخ در مياوردم چون رفتار و حرفهاي ظهرش با لحن حرف زدن لوندش از پشت تلفن خيلي فرق داشت رسيدم سر قرار اين بار يه مانتو تنگ پوشيده بود و آرايش زيادي هم كرده بود موهاش رو هم ريخته بود يك دستش رو كنار سرش و يه عينك شب هم زده بود. سلام كردم دست داد!!! و پرسيد ميخواي من رو كجا ببري؟ ديگه حسابي تعجب كرده بودم و لي فوري گفتم هر رستوراني كه تو بخواي عزيزم البته بيشتر منظورم اين بود كه بفهمم مزه دهنش چيه و منظورش چيه!!! اون هم با صداي يواش در حالي كه سرش رو انداخته بود پايين پرسيد بعدش؟ يواش يواش داشتم حشري ميشدم خيلي ناز پرسيد من هم شيطنتم گل كرد و گفتم بعدش هم ميريم ميگريم با هم باز هم پرسيد بعدش؟ خنديدم و گفتم اگر نخواي بري خونتون خونه ما!!!! ساكت شد فكر كردم شايد زود گفتم يا نبايد اينقدر رك ميگفتم يهو با همون صدا گفت باشه عجب دختر باحالي بود براي چندمين بار تعجب كردم ولي مثل اينكه از اين آدم همهچي برميامد كه گفت ولي اگه ميخواي شب پيشت بمونم بايد به من صد تومن بدي و اينقدر ساده و عاميانه گفت كه خندم گرفت و گفتم بابا بي خيال به ما فقير فقرا تخفيف بده ما هم دل داريم كه با صداي عربدش روبرو شدم چون داشت گريه ميكرد و جيغ ميزد و حرف ميزد چيز زيادي دستگيرم نشد از حرفهاش فقط شيشهاي ماشين رو دادم بالا كه صداش بيرون نره فقط از بين حرفهاش بي شعور و نفهم و بي غيرت و رو شنيدم به پست يه آدم ديونه خورده بودم گفتم بابا شوخي كردم ببخشيد يهو ساكت شد من هم عصباني بودم داشتم برميگشتم سمت اون جايي كه سوارش كرده بودم كه باز هم با صدايي گرفته گقت تو رو به خدا من رو ببخش من منظوري نداشتم يهو نفهميدم چي شد هر چي تو بگي اصلا شام هم نميخوام هر كاري تو بگي باشه؟ ديوانه بود و من هم عصباني داشتم خدا خدا ميكردم فقط زود برسيم و پيادش كنم مثل سگ پشيمون بودم كه شماره دادم بعد گفت من رو بخشيدي؟ گفتم آره عزيزم مساله‌اي نبوده كه.... گفت پس بريم گفتم كجا گفت خونه شما ديگه شام رو هم بيخيال شو باشه و دستش رو گذاشت روي پام من شك نداشتم كه مشكل رواني داره از حرف‌هاش و كارهاش كه هي ضد و نقيض بود معلوم بود دستش رو گذاشت روي كيرم و مكثي كرد و بعد شروع كرد به ماليدن پچيدم داخل كوچه كه يهو لبهاش رو گذاشت رو لبهام و يه لب سريع از من گرفت انتظار اين يكي رو نداشتم ولي خوب چون سر اين كوچه پياده ميشد هيچي نگفتم رسيديم و من وايسادم پرسيد چرا اينجا وايسادي؟ گفتم من ميخوام برم جايي كار دارم اصلا هم يادم نبود باشه براي يه شب ديگه شب به خير گفت نه ميدونم كه از كار من عصباني هستي من رو تو رو به خدا ببخش دست خودم نبود به قران راست ميگم نميدونم دلم سوخت يا حرفش به دلم نشست اون هم فهميد چون گفت حركت كن بي اختيار راه افتادم كه گفت امشب تا صبح هر كاري كه بخواي با من ميتوني بكني خندم گرفته بود ولي اون خيلي جدي داشت ميگفت پرسيدم ميتونم ازت يه سوالي بپرسم گفت چي گفتم ناراحت نميشي گفت نه! گفتم تو اين كاره نيستي از حرفها و كارات هم معلومه پس چرا مي خواي ادا در بياري؟ گفت نه تو كارت رو ميكني و من هم پولم رو ميگيرم گفتم خوب ولي فكر نميكني صد تومن براي يك شب خيلي زياده گفت اگر كمتر ميدي من رو پياده كن! نمي دونستم بايد چي بگم يا چي كار كنم عجب شبي بود ! گفتم باشه ولي بايد به من ثابت كني كه به اندازه صدتومن ميارزي قبوله؟ دكمه پايين مانتوش رو باز كرد و دكمه شلوارش رو هم باز كرد دست من رو گرفت و گذاشت بالاي شلوارش و گفت امتحان كن دست زدم كس تپلي داشت گفتم نه مال همه همينه فرقي نداره گفت ببين آقا پسر من صد تومن ميخوام اگه ميدي در ازاش من هم به تو ميدم اگر نه بذار من برم همين و صداش قطع شد خيلي دوست داشتم بدونم چرا كنجكاو شده بودم برگشتم نگاهش كردم باز هم سرش پايين بود گفتم خوب من هنوز اسم تو رو هم نميدونم نميخاي به من بگي؟ اروم گفت پريوش ولي صداش معلوم بود ميلرزيد اول فكر كردم ترسيده ولي از زير يه تير برق كه رد شديم ديدم صورتش برق ميزنه فكري به نظرم رسيد گفتم حاضري قبلش بريم شام بخوريم سرش رو تكون داد.......
اواخر شام بود كه گفتم من حاضرم اين پول رو بهت بدم و كاري هم باهات ندارم ولي ميخوام بدونم ميخواي چيكار؟ همين اخه تنها فكري كه به ذهنم رسيد كه بهش يه دستي بزنم همين بود گفت لازم دارم گفتم ميدونم ولي براي چه كاري خيلي ساكت شد و سرش رفت پايين فكر كردن دوباره داره گريه ميكنه ولي سرش رو اورد بالا و محكم گفت براي پول دكتر پسرم ميخوام ازم سوال نپرس ديگه اگر ميدي كه بده وگرنه من برم و اشكش جاري شد. راستش ته دلم لرزيد ولي گفتم اين هم از همون دروغگوهاست مثل بقيه پرسيدم لابد شوهرت هم معتاده و تو زندونه؟ كه بلند شد و يه نگاه بهم كرد و رفت همين... بدون اين كه چيزي بگه ميدونستم مثل بقيه ناز ميكنه و بيرون اتفاقي سر راهم سبز ميشه ميز رو حساب كردم و اومدم بيرون ديدم نيست فقط يه ناكسي ديدم از سر خيابان رفت تيز رفتم دنبالش ديدم خوشه تاكسي رو نيگر داشتم و اون رو پياده كردم البته به زور و سوارش كردم تصميم رو گرفته بودم گفتم من حاضرم همه هزينه بچه‌ات رو بدم ولي به شرطي كه اون رو ببينم و تو هم راستش رو بهم بگي هميين وگرنه ميتوني پياه‌شي داشت من و من ميكرد كه دوباره گفتم همين!!! گفت باشه گفتم بچه ات كجاست گفت خونه گفتم بريم بياريمش توقع داشتم جا بزنه گفت باشه ولي به شرطي كه قول مردونه بدي سر حرفت باشي گفتم قول ادرس يكي از محله‌هاي خفن رو داد و داشت آرايشش رو پاك ميكرد اين بار من ريدم گفتم نكنه فكرهايي داشته باشه؟ بهش گفتم بذار من زتگ بزنم به يكي از دوستام اون دكتر آشنا سراغ داره بيماريش چي هست؟‌گفت مربوط به كليه‌ش....
اون شب ما رفتيم بيمارستان...... و بچه‌اش رو خوابونديم خيلي حالم گرفته شد يه بچه ده ساله كه از هشت سالگي مجراي ادرارش نيمه بسته بود و خرج عملش نود هزار تومن بود(البته تو بيمارستان بادكتر بيشتر از اين حرفا شد) و اين مادر نداشت و براي تهيه‌ش ميخواست خود فروشي كنه بعد از انجام اين كار احساس خوبي داشتم تو اين يه هفته پريوش هر روز زنگ ميزد و قربون صدقه من ميرفت شوهرش معتاد بود و به جرم جيب بري در زندان بود يه شب پريوش گفت ميخوام كارات رو جبران كنم و باهام قرار گذاشت و به من گفت ميخوام كاري كنم كه هيچ وقت فراموش نكني گفتم پريوش تو شوهر داري و من .... گفت خفه شو رفتيم ميدان....... تو يكي از خيابان ها دم درب يه خونه گفت وايسا با موبايل من به يه شماره زنگ زد و بعد درب پاركينگ خونه روبرويي باز شد و من رفتم تو و از ماشين پياده شدم من رو به دوستش معرفي كرد و خوش آمد گفتن اولش يكم ترسيده بودم ولي چون دوستم خيلي چيز از پريوش ميدونست و ميدونست كه امشب با اونم يكم خيالم راحت شد از در كه رفتم تو يه صداي موزيك ملايم ميومد ونر ضعيفي سالن رو روشن ميكرد كه ديدم يكي ديگه هم اومد و سلام كرد و تعارفم كرد رو مبل پريوش هم روبروي من بود اونها اومدن كنار من و شروع كردن به خوش و بش كه يه صداي ضريف دخترونه هم از پشت به من سلام كرد برگشتم يه دختر حدودا 17 با 18 ساله بود اون هم اومد پريوش تا اون رو ديد به من خنديد و گفت اگه با من كاري نداري احمق جون من سرم درد ميكنه برم بخوابم توي اون اتاق روبرو.... تا اومدم حرفي بزنم شب بخير گفت و رفت باز هم ترسيدم ولي با ناز و نوازشي كه ميشدم ترسم جاي خودش رو به سكس داد مهرناز هم اومد و روي پام نشست و بعد از كلي عشوه گفت ميخوام با هم امشب مست شيم خنديدم كه نازي از كنار كاناپه يه شيشه ويسكي در اورد و مهر ناز هم بلند شد رفت و با چند تا ليوان برگشت نم نم مشروب رو خورديم و گرم شديم مهرناز گفت من باز هم ميخوام و نازي اين بار از توي يخچال براش يه شيشه نصفه اورد به اصرار اونها اون رو هم خورديم من ديگه تقريبا مست بودم كه ديدم اونها سيگار تعارف كردند برداشتم و ديدم نازي داره سيگاري ميچاقه خنديدم و تعارف كرد گفتم اين متاع به من نميسازه خنديد و مهرناز خودش رو انداخت تو بغل من و هر پكي كه من ميزدم اون لب ميگرفت و از دهن من ميكشيد و ميداد به نازي اون دختر سومي رو اسمش رو يادم نيست ولي اون هم سرش رو گذاشته بود رو شونه من و داشت گردنو گوش من رو بوس هاي ابدار كه بيشتر شبيه مكيدن اروم بود ميكرد كيرم داشت حسابي راست ميشد كه مهرناز گفت من گرمم شد و يهو تاپي كه تنش بود رو در آورد فكر نميكردم سوتين نداشته باشه چون سينه هاش خيلي سفت وايساده بودن دستش رو انداخت دور گردن من و سنه اش رو به من نزديك كرد و من هم شروع كردم به خوردن ديدم نازي هم داره كمربندم رو به زور از اون لا باز ميكنه مهرناز كه رفت عقب ديدم اون دختره لخت كنار من نشسته ديگه خيلي حشري بودم نازي گفت دوست دارم امشب تو من رو لخت كني ولي نه معمولي با زور خنديدم از سر مستي و دست انداختم به لباسش كه بكشم گفت اگه تونستي يهو مهرناز دستم رو كشيد و گذاشت وسط پاش گفت اون رو ول كن واين يكي هم پاهاي من رو گرفت وكشيد از كاناپه پايين در همين حين شلوار من رو هم در آورد و شروع كرد باكير من بازي كردن نازي گفت زود باش دوباره رفتم طرفش و اين دو تا هم ول كن نبودن نمي دونم چرا با اين كه يكيشون كامل لخت بود و اون يكي فقط با دامن من هوس كرده بودم نازي رو لخت كنم اون هم البته عشوه ميومد تا مقاومت و اون دو تاي ديگه هم مثلا ممانعت ميكردن ديگه از ديدن اين صحنه ها و اين حركات حسابي حشري شده بودم كيرم مثل سنگ بود بالاخره پيرهن نازي پاره شد و از تنش در آوردم البته اون هم لباس من رو پاره كرد و به من گفت دوست دارم شلوارم رو هم جر بدي و از پام در بياري اون دختره ديگه ساكت شده بود و كاري نميكرد فقط لخت رو كاناپه نشيته بود و پاهاش رو باز كرده بود و آروم داشت خودش رو ميماليد و يواش اه اوه ميكر ديگه حواسم فقط به نازي بود با ددن سينه هاش كه با هر دفه تقلا اين ور و اون ور ميرفتن بيشتر حشري ميشدم داشت ميرفت كه دست انداختم و از پشت شلوارش گرفتم و كشيدم شلوار و شرطش باهم پاره شد و كون برنزه قلنبش افتاد بيرون ديگه اونقدر حشري بودم كه ميخواستم اگه برگشت صاف بكنمش ولي اون دويد و رفت مهرناز لب‌هاش رو رو لبهام گذاشت و آروم خوابيديم زمين اون داشت كسش رو ميمالد به كيرم ديگه طاقتم داشت تموم ميشد كه بلند شد و ديدم نازي لخت مادر زاد داره برام ساك ميزنه ديدن اون بدن برنزه كه با زحمت و تقلا لخت كرده بودم برام لذت بخش بود حالا مهر ناز هم داشت لخت ميشد البته شرت كه نداشت ولي دامنش رو داشت در مي اورد اون بدن تركه اي داشت و يكراست اومد و به نازي گفت بسه نازي بلند شدو اومد بالاي سر من وشروع كرد گردن من رو مكيدن نازي هم اروم نشست روي كيرم كسش خيلي تنگ نبود ولي مثل آتيش بود با صداي ناز و اه و اوهي كه ميكرد خيلي حال ميكردم چشمام رو بسته بودم يعني از زور مستي و لذت نميتونستم باز كنم كه احساس رد انگشتهاي پام رو هم دارن ميخورن نمدونين نازي خيلي آروم بالا و پايين ميرفت و نفس گرم نازي به همراه صداي آه واوهش كه احتمالا از ماليدن خودش بود به همراه اون مكيدن‌ها و ليسيدن انگشتهاي پام با رونهام داشت خفم ميكرد اصلا دوست نداشتم ابم بياد ولي احساس كردم يه لحضه داخل كس مهرناز تنگ شد و حركات اون هم تندتر صداي جيغهاي كوچيكش هم تبديل به ناته شد كه نازي در گوشم گفت اگه اومد بريز توش باشه مهر ناز اين بار خيلي اروم اومد پايين دستش كه خرد به شكم من احساس كردم كيرم اون تو منفجر شد چون اينقدر با فشار اومد كه با اين كه تا ته اون تو رفته بود باز هم از كنار كيرم ريخته بود بيرون مهرناز هم يه چند باري به حلت دايره روي كيرم چرخيد و حسابي حال داد و بعد آروم اومد توبغل من نازي هم اين طرف من بود اون دختره هم مثل اين قحطي زده‌ها داشت پس مونده آبم رو ميخورد. بعد از ده دقيقه كه اونها داشتن من رو ميماليدن بلند شديم مرناز گفت پريوش خيلي سفارشت رو كرده خاطرت و ميخواد تو اتاقه اگه ميخواي برو اونجا...... گفتم نه ولي رو پام بند نبودم مهرناز گفت ميخواي بخوابيم نازي گفت بريم رفتيم تو اتاق خواب من الان فقط يه تخت دونفره يادمه با يه نور قرمز ديدن بدن نازي تو اون نور همراه مالشهاي مهرناز كيرم رو دوباره داشت شق ميكرد كه اون دختره هم اومد ولي نشست پاي تخت نازي ول كن نبود يه سر يا داشت كيرم رو ميماليد يا ميخورد تا اين كه دوباره راست كردم اين بار بلند شدم گفتم پشتت رو بكن به من نميدونم مهرناز چه فكري كرد كه يه كاندوم از كشو داد دست من كاندوم رو زدم و كون برنزه نازي رو دادم بالا و از پشت كردم توكسش هم ليز بود هم تنگ اما مال مهرناز خيلي گرم بود بعد از دو ياسه تا تلمبه دگه نتونستم سرپا وايستم و خوابيدم روش ديدم تخت نرمه اومديم رو زمين درست در كنار ما مهرناز با اون دختره داشتن به هم ور ميرفتن ديدن اين صحنه هم كار خودش رو كرد و دوباره اب من اومد و همون روي نازي درازكشيدم

--------

عکسهای ارسالی تینا از کرج

عکسهای ماندانا جیگر از لس آنجلس

Tuesday, June 30, 2009

اين داستاني که ميخوام واستون بگم کاملا واقعيه و مال يک سال پيشه
اول بذاريد از اينجا بگم که ما اهل پائين شهر و در واقع اهل محله تگزاسياي خزانه بخارائي هستيم و به طور کامل سکس خانوادگي تو ذهنمون هم نمياد چه برسه به عملي کردنش!
ولي من يه دختر عمو به اسم زهره دارم که خيلي مي خواره و به طور خودموني کس و کونش عجيب هرز ميره!

ولي از شانس ما با اينکه منو خيلي دوست داره 3 سال پيش سر يه قضيه اي باهاش قهر کردمو و 2 سال باهاش حرف نميزدم.
من يه دائي دارم که اسمش احمد و فقط 5 سال از من بزرگتره راستي من 19 سالمه و دائيم 24 سالشه.
من با دائيم انقدر خودموني هستيم که حتي خال رو کون و کير همديگه رو هم دقيقا ميدونيم کجاست!
تقريبا 1 سال پيش بود که دائي و عمه و عمو و خلاصه همه مفت خورا خونه ما بودن و من ديدم اين احمد کونکش هي به اين زهره نگاه ميکنه و ميخنده و اون لاکردار هم نامردي نميکرد و هي به اون ميخنديد!
من اخر شب به احمد گفتم که قضيه چيه? باورم نميشد که احمد گفت چند روز پيش زهره رو تو خيابون ميبينه و مخشو ميزنه و شماره و اين حرفها و در کمال ناباوري روز قبل از مهموني کار زهره خانوم رو ميگيره!
اول فکر کردم خالي ميبنده ولي از خنده هاي شيطاني زهره و کير راست احمد ميشد فهميد که راست ميگه.
و اونجا بود که به سرعت عمل احمد آفرين گفتم!
ولي اصل موضوع از اينجائي شروع شد که احمد به من گفت زهره ميخواد با تو اشتي کنه و اين فرصت خوبي بود تا من دلي از عزا در بيارم و من قبول کردم و يک روز احمد زنگ زد و گفت که امروز مادرش ميخواد از صبح بره قم و جمکران و تا شب هم بر نميگرده در ضمن لازم به ذکر است که پدر احمد 6 سال پيش به رحمت خدا رفته و احمد گفت که زهره رو هم دعوت کرده و به من گفت تا برم از ميکائيل که همه بچه هاي خزانه ميشناسنش دو ليتر عرق ناب کشمش بگيرم و به اتفاق سجاد بهترين دوست زندگيم بريم اونجا.
وقتي رسيديم زهره اومده بود و با احمد تو اتاق بودن تا منو ديد اومد منو بوسيد و به قول معروف با من آشتي کرد بعد احمد به من گفت تا من و سجاد سور و سات عرقو اون اتاق رديف کنيم. اونم يه حالي با زهره بکنه منو سجاد که اينجا بايد اعتراف کنم خيلي عرق خور ماهريه رفتيم تو اون اتاق و شروع کرديم به ريختن و خوردن
نفهميدم چقدر طول کشيد ولي يهو ديدم يه ليتر از عرق نيست و من مست مست دراز کشيده بودم و يه نخ مگنا روشن کرده بودم که يهو ياد احمد افتادم و فهميدم که اصلا و براي چي اومدم اونجا ولي تا درو باز کردم احمد و ديدم با چشاي قرمز که خماري ازش ميريخت وقتي پرسيدم چته گفت هر کاري ميکنم لاکردار يه قدمم از لب بيشتر را نميده و چشمم افتاد به زهره که با همون پيرهن و شلوار بود فهميدم احمد راست ميگه!
يه فکري به سرم رسيد و به زهره گفتم شنيدم تو اين دو سال که با هم قهر بوديم عرق خور حرفه ايي شدي و اونم به هر حال بچه خزانستو واسه اين که کم نياره گفت آره! بلا فاصله گفتم پس اگه راست ميگي بايد پا به پاي من و احمد و سجاد بخوري اونم گفت باشه ... ولي بعدا صد بار خودشو لعنت کرد که چرا پا به پاي ما عرق خورده... خلاصه وقتي به خودم اومدم که از مستي هيچ جارو نميديم و به زور به احمد اشاره کردم حالا وقتشه احمد که زهره رو سياه مست ديد تازه فهميد که من چه هدفي داشتم!
بله مست کردن زهره! نفهميدم احمد چقدر رو کار زهره بود ولي يهو ديدم از اون اتاق اومد بيرون و گفت نوبت توه
جلدي پريدم تو اون اتاق و ديدم زهره با يه کرست مشکي و يه شورت که ست همون بود خوابيده رو زمين و چشاش از مستي شهلاي شهلا بود شايد اگه سياه مست نبودم همون جا ابم ميومد ولي باور کنيد تو عمرم اونقدر عرق نخورده بودم وحتي کيرم يه زره هم تحريک نشد
اما از بدن زهره بگم که خيلي ترکه و لاغر بود و حتي يک بند انگشت هم چربي نداشت ولي در عوض کونش اندازه ي يه هندونه بزرگ 6.7 کيلوئي ميشد
سريع لباسامو در اوردم و با يه شرت نشستم بغلش و اون هم که انگار منتظر من بود بلا فاصله لبامو با لباش گرفت بايد اعتراف کنم که تو لب گرفتن واقعا استاده
لباشو چسبونده بود به لبام و زبونشو تو دهنم انقدر استادانه تکون ميداد که تازه کير من داشت يه تکونايي به خودش ميداد.
تو اين مدت منم بيکار نشستم و از رو کرستش يه کم با سينه هاش ور رفتم و بعد از يکم لب گيري برگردوندمش و کرستشو باز کردم وقتي پستوناشو ديدم باورم نشد که اين پستون گنده مال يه دختره 18 ساله ي به اين لاغريه شروع کردم مثل يه حيوون وحشي سينهاشو خوردن. مزه سينه هاش هنوزم زير زبونمه بعد مثل کس نديده ها تو يه لحظه شورتشو از پاش در اوردم ولي بازم باورم نشد يه کس بي خط و خال که اگه تو کف دست مو ميديدي رو اونم ميديدي
يه پفي کرده بود که انگاري يه ماه تو کف يکي پيدا بشه و اينو بکنه ولي جز دست زدن و ماليدن کاري نميتونستم بکنم لازم به ذکر است که اينجانب هيچ رقمه کس ليس نيستم و حتي فکرش هم حالمو به هم ميزنه! ناچار گفتم بيا کيرم و بخور که از شانس کيريه ما اونم کير ليس نبود چون حتي با هزار تا خايمالي هم نتونستم راضيش کنم بيخيال شدم و دوباره رفتم تو کار لب و پستون و کيرمم دادم دستش گفتم حداقل يه کم باهاش ور برو!
ولي لب و پستون فايده نداشت بهش گفتم حداقل برگرد يه کم تو سوراخ کونت بذارم که يهو گفت وقتي کس هست چرا کون!
برق از چشام پريد و کيرم اينهو مرده ي متحرک از جا پريدو سيخ سيخ شد گفتم اه نکنه اره اونم مست بود و بي اختيار گفت اره بابا!
گفتم نکنه احمد حرفم و بريد و گفت نه بابا دوست پسر نامردم!
تو دلم گفتم اخ الهي من فداي اون دوست پسر نامردت بشم که عجب مردونگيي در حق ما کرده!
بلافاصله بهش گفتم چهار دست و پا شو و سر کيرمو که حالا ديگه داشت پوست خودش و جر ميداد گذاشتم جلوي کسش آخ که من عاشق کردن دخترها اونم به شکل چهار دست و پا هستم.
يهو همه کيرمو تا دسته کردم تو کسش چنان جيغي زد که صداي خنده احمد و سجاد از اون اتاق به گوشم که از مستي هيچي نميشنيد به راحتي رسيد.
حالا تلمبه نزن کي بزن ولي من که تا ديروز حتي اين مدل کردنو 30 ثانيه تو فيلم سوپر ميديدم آبم تا سقف ميپريد حالا اصلا انگار نه انگار دارم خودم اون مدلي يه کسي رو ميکنم که تو عمرم کس به اون تپلي نديده بودم از آه آآآآه گفتن هاي زهره ميشد فهميد که داره کمال استفاده رو ميبره و منم مدام سرعتمو ميبردم بالاتر تا اينکه آآآه آآآه هاي زهره زياد شد و مدام ميگفت جون منو بکن پارم کن! جون چه کيري داري آخ آبتو بيارم و از اين حرفها بي خبر از اينکه من از بس مستم اصلا انگار نه انگار دارم کس ميکنم.
تو اين فکرا بودم که با داد و بيداد هاي زهره حس کردم کيرم تو کس زهره هم داغ تر شد و هم ليزتر و فهميدم که ارضاء شده با ليز شدن کس زهره سرعت تلمبه هاي من بيشتر شد تازه تازه داشتم حال ميبردم.
اما براتون بگم تا يک ساعت ديگه هر مدل کس کردني رو که از فيلم سوپر ها ياد گرفتم رو کس زهره امتحان کردم ولي آبم نيومد که نيومد حتي بايد بگم زهره دوبار ديگه هم ارضاء شده بود ديگه هيچ جوني نداشت از قطع شدن صداي خنده هاي احمد و سجاد هم فهميدم که اون دوتا هم ديگه خوابشون برده!
زهره هم زير کير ما ميگفت بابا تو رو خدا بسته کسم تاول زد انقدر کردي ولي من شهوتي بودم و داشتم ميمردم ولي باور کنيد نميدونستم چرا آبم نمياد!
يهو بهش گفتم ميخوام بکنم تو کونت گفت نه نه خيلي درد داره گفتم بابا تو مستي درد حاليت نميشه بازم قبول نکرد!
بالاخره رازيش کردم و رفتم از اون اتاق کرم بيارم احمد زير چشمي تا منو ديد که لخت مادرزاد جلوش واستادم گفت بابا کيرم تو جنبت بيا بيرون ديگه گفتم تازه ميخوام بکنم تو کونش کرمتون کجاست!
خلاصه کرم رو گرفتم و برگشتم تو اتاق ديدم زهره شرت و کرستشو پوشيده و يه گوشه نشسته.
گفتم چرا اينارو تنت کردي گفت بابا بسته تورو خدا يدونه زدم در کونشو بلافاصله شرت و کرستش رو در آوردم و دمر خوابوندمش و در کون اونو با کير خودمو حسابي کرم زدم وسر کيرم رو گذاشتم در کونش آقا چشمتون روز بد نبينه تا کلاهک کيرم رفت تو کونش يه جيغي زد که احمد فکر کرده بود کون زهره جر خورده ولي من تازه داشتم از جيغاي زهره حال ميکردم و انقدر مست بودم اصلا فکر درد کشيدن زهره نبودم انقدر تو کونش تلمبه زدم که يهو آبم با يه سرعتي تو کونش ريخت که انگار دو روزه رو فنر واستاده تا پرتاب بشه
وقتي کل ابم رو تو کون زهره خالي کردم تازه کيرم رو کشيدم بيرون!
کشيدن بيرونه کيرم همانا و آبم از تو کون زهره ريختن بيرون همانا تازه فهديدم زهره انقدر درد کشيده که داره مثل ابر بهار گريه ميکنه!
الان بعد از گذشت يک سال از اون روز زهره يک بار هم طرف من نيومده
ميخوام يه نصيحت به همه ي پسر ها بکنم و اون اينه که هيچ وقت دختري رو که براي اولين بار باهاش سکس ميکنيد از کون نکنيد به خصوص اگر با فشار اول ديديد طرف تنگه تنگه!
ما پسراي پايين شهر يه ضرب المثل داريم که ميگه با دخترا دوتا کار انجام نديد
اول اينکه هيچ وقت به دختري نگيد دوست دارم چون تاقچه بالا ميذاره
دوم اينکه هيچ دختري رو از کون نکنيد چون ديگه سراغتون نمياد

چاکرتون علي از خزانه تگزاس

سکس من ، شوهرم و ساناز

سکس من ، شوهرم و ساناز


من آتوسا 27 سالمه و الان حدود 5 ساله دارم با شوهرم امیر زندگی میکنم ماجرا بر میگرده به زمانیکه نزدیکای 3 سال از ازدواجمون میگذشت، اولا بگم من و اون زندگی بسیار خوبی داشتیم و داریم خداییش شوهر ایده آل من بود از هر لحاظ ولی متاسفانه مثل همه زن و شوهر هائی که وقتی یه مدت از زندگیشون میگذره یکم برای هم عادی میشن یواش یواش برای ما هم داشت همین اتفاق می افتاد زمانی بود که اول ازدواجمون روزی 3 تا 4 بار در روز با هم سکس داشتیم اما الان چی شده بود هفته ای یک بار که اونم یا من بعضی مواقع پریود بودم یا اون از فرط خستگی خوابش میبرد آخه اون تو یه شرکت حسابداره و معمولا کاراش رو میاره خونه، خلاصه سرتون رو درد نیارم از طرفی من هم بهیچوجه نمیخواستم براش تکراری بشم یعنی فکر کنم هیچ زنی اینو نمیخواد چون ممکن بود یهو آدمیزاده دیگه هرچند عاشق منه ولی بره با یکی دیگه...
اینم بگم هم من هم شوهرم از نظر ظاهر هیچی کم نداشتیم هیچ تو فامیل همه ما رو تو زیبائی مثال میزدند و حتما خانوما اینو خوب میدونن که مشکلات شوهر خوش تیپ و خوش قیافه چیه، هر چند امیر اصلا از اون مرد ها نبود که بخواد بره با کسی لاس بزنه یا... ولی خوب گفتم از این آدمیزاد هرچیزی برمیاد دیگه.
خلاصه تصمیم گرفتم تو زندگیم یه تغییری ایجاد کنم تا برام این مشکل پیش نیاد آخه تو چند تا مجله و سایت خونده بودم 98 درصد طلاقهائی که تو ایران صورت میگیره منشا جنسی داره بله شاید براتون عجیب باشه ولی اونجا نوشته بود منشا اصلی مسئله سکسه ولی چون کسی روش نمیکنه بگه تو چیزهای دیگه رخداد میکنه مثلا یکی عدم تفاهم را بهانه میکنه یکی کنار نیومدن با شغل طرفش را و... پس در وحله اول تصمیم گرفتم تا یواشکی از زیر زبونش بکشم که باید چه کار کنم که اون هم به زندگی علاقمند بشه و... ولی چه فایده که حتی یک کلمه هم نتونستم بفهمم. پس از خودم شروع کردم رفتم یه سری لباس سکسی و بدن نما خریدم فیلم سوپر های قدیم (2 سال پیش) هم اوردم و یه روز وقتی از سر کار اومد یکی از اون لباسای سکسی رو براش پوشیدم و بعد از شام هم براش یه فیام سوپر گذاشتم و جاتون خالی یه سکس درست حسابی بعد از چند وقت به روش همون فیلم سوپر با هم داشتیم. اما این موضوع هم فایده نداشت چون بعد از گذشت حودود 3 ماه اینم تکراری شد البته بگم شکست این روش بخاطر خود روش نبود این کار براش تکراری شد چون من تکراری بودم!
دیگه مونده بودم چه کار کنم از طرفی اوضاع به وضع سابقش برگشته بود، از طرفی امیر هر هفته ناراحت تر ازهفته پیش، از طرفی امیر برای خودم هم داشت تکراری میشد بابا مثلا ما هم آدمیم دیگه نه!!!
تو همین هاگیر واگیر بودم که یهو یه چیزی به فکرم افتاد که نه سیخ بسوزه نه کباب تصمیم گرفتم از یه شخص سومی استفاده کنم، اما چه کسی؟ ممکن بود امیر بعد از یه مدت اصلا ازاون خوشش میومد و دیگه علاقه ای بمن نداشت. اصلا ممکن بود اون شخص سوم از امیر خوشش میومد و من این وسط هرز میرفتم و اون اتفاقی که من با این کارا میخواستم جولوش رو بگیرم نا خود آگاه میوفتاد، پس باید یکی رو پیدا میکردم که مثل کبریت بیخطر باشه، ساناز آره ساناز بهترین انتخاب بود، ساناز دوستم بود اون یه بار با یه پسر بقول خودش خیلی خیلی مایه دار آشنا میشه و برای اینکه طعمه از تور در نره ظرف 3 ماه با هم عقد میکنن ولی چون اصولا شوهرش آدمه هیزی تشریف داشتن به تفاهم نمیرسن و یک روز ساناز خانوم میبینه بله شوهرش در رفته آلمان و دست ساناز که واقعا هم ناز بود رو گذاشته تو پوسته گردو الان هم که با پدر مادرش زندگی میکنه تو کارای شکایت و شکایت کشی از شوهر فراریشه تا بلکه بتونه حداقل مهریه رو از خانوادش بگیره، بگذریم ساناز بهترین انتخاب بود چون اولا از خودش شنیده بودم که با شوهر قبلیش قبل از ازدواجشون چند بار سکس داشتن از طرفی برای من و امیر هم مشکلی پیش نمیومد چون اون از امیر 3 سال و از من 4 سال بزرگتر بود از طرفی اونطور که میگفت قرار بود بره پهلوی شوهر عمش تو شهرستان کار کنه این بود که من ساناز رو برای این کار انتخاب کردم، اما نباید عجولانه اقدام میکردم چون شاید اصلا ساناز حاضر به انجام چنین کاری نمیشد هرچند که با این کارش به کسی خیانت نمیکرد، در ضمن من یه بوهایی هم برده بودم که مثل اینکه با کسی پنهانی رابطه هائی داشت، از امیر هم تا حدی خیالم راحت بود چون تو اون فیلم سوپر هایئ که با هم میدیدیم هرجا دو یا سه تا زن با یه مرد سکس داشتن ایشون چشاش گرد میشد و کیرش هم راست تازه برای من هم توضیح میداد شاید هم با این کارش از من همین درخواست رو داشته ولی حیونی از اونجائیکه واقعا مرد درستی بود روش نمیشده بمن بگه، اینم از امیر، خوب من هم که دیدم به قول معروف من راضی امیر هم راضی ساناز هم راضی پس کون لق ناراضی!!!
ولی باز هم احتیاط کردم، یه روز گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به ساناز و دعوتش کردم با من و امیر بریم خیابون، چون ساناز از دوستای دوران دانشگاه من بود بنا براین امیر تا اون موقه ندیده بودش جاتون خال با هم رفتیم خیابون و بعدش هم پارک و تو پارک هم من جلوی اونها چند تا جک نیمه سوپر گفتم تا واکنش این دو تا رو ببینم که دیدم، هیچ کدوم هیچ واکنشی نشون ندادن و سه تائی با هم خندیدیم این شد که خیال من بیشتر راحت شد، بعد از اون هم باز هم چند بار با هم سینما و... رفتیم من هم چند بار ساناز رو صبحها که امیر سر کار بود دعوت کردم خونمون این موضوعها یه دو ماهی طول کشید تا اینا با هم کاملا آشنا شدن تا جائیکه بجای فامیل اسم کوچیک همو صدا میکردن و سر بسر همدیگه هم میزاشتن ولی مادبانه تا اینکه یه بار به امیر گفتم که میخام ساناز رو برای شام دعوت کنم خونمون، اون هم مخالفتی نکرد.

حالا برنامه دیگه داشت به جای حساسش میرسید، اون شب دقیقا یادمه اتفاقا شب جمعه بود من کلی بخودم رسیدم یه لباس بدن نما هم پوشیده بودم امیر معمولا تا میرسید خونه ساعت هفت بود ساناز رو ساعت چهار دعوت کرده بودم و چون میدونست کسی خونه نیست اونم لباس باز بوشیده بود تا ساعت 6 شام و... رو آماده کردیم البته منم به امیر زنگ زدم و ازش خواستم یه نیم ساعتی زودتر بیاد خونه، وقت کارمون تموم شد ساناز رو به دیدن یه فیلم دعوت کردم، اول میخواستم یه فیلم تمام سوپر بزارم ولی ریسک نکردم و یه فیلم نیمه سوپر گذاشتم و جفتی دراز کشیدیم جلو تلویزیون، تا فیلم شروع شد و ساناز فهمید موضوع فیل از چه قراره بهم گفت نکنه امیر بیاد من هم نگاهی به ساعت کردم و گفتم نترس هنوز یک ساعت دیگه مونده شروع به دیدن فیلم کرده بودیم و جفتی تو کف بودیم و هیچی نمیگفتیم که امیر یهو در زد و اومد تو، ساناز یو هول کرد و با تته پته سلام داد ولی من که میدونستم امیر زودتر میاد رفتم و اول با شهوت جلو ساناز بوسیدمش و بعد هم کیفش رو گرفتم و باهاش رفتم تو اتاقش بعد هم برگشتم پیش دوستم، ساناز گفت بابا این شوهرت چرا اینقدر زود اومد من نه لباسم رو عوض کردم نه سرو وعضم رو تازه آبرومون هم رفت فیلم رو دید و... ، با آرامش بهش گفتم نه بابا فیلم رو که تو سری زدی رو پاز خیالت راحت باشه اون الان باید کارای ادارش رو انجام بده تا یه 2 ساعتی هم نمیاد پیشمون و فلیم رو پلی کردم و دوباره به دیدن فیلم ادامه دادیم منتها با صدای کم.
امیر هم بعد از اینکه لباساش رو دراورد و من براش چای بردم طبق روال گذشته شروع کرد به انجام کارهاش تو اتاقش من هم در را نیمه بستم و اومدم نشستم کنار ساناز برا دیدن ادامه فیلم، لازم بذکر که بگم اتاق کار امیر جوری قرار داره که میتونه تلویزیون رو ببینه ، فیلم که تموم شد به ساناز گفتم بیا بریم تو اتاق خوابمون تا اونجا با هم صحبت کنیم که اگه احیانا امیر هم خواست از اینجا رد بشه خجالت نکشه، پس با هم رفتیم رو تختمون و دراز کشیدیم حالا مونده بودم از کجا شروع کنم باید تا آتیش حشریت هر سه مون خاموش نشده بود یه کاری میکردم این بود که رو به ساناز کردم و گفتم تو موهای کست رو چجوری اصلاح میکنی و از اینجور حرفا بعد هم بهش گفتم میخوای موهای کس منو ببینی آخه من بقول امیر پورفسوری زده بودمشون و درراوردم و بهش نشون دادم اولش خجالت میکشید بهشون دست بکشه ولی من با اعتماد بنفس بهش گغتم نترس نمیخوردت بشون دست بزن. و اون دست کشید به موهای کس من دستش رو از بالا آورد یواش یواش پایین تا نزدیک لب کسم که یهو با یه دستم، دستش رو گرفتم و گزاشتم رو چچولم یهو تعجب کرد و یه نگاهی بمن و کسم و دستش انداخت تا سرش رو آورد بالا با اون یکی دستم سینش رو گرفتم و لبام رو گزاشتم رو لباش و شروع به خوردن و مالیدن کردم اولش بی حرکت بود شاید شکه شده بود ولی بعد از 20 تا 30 ثانیه اونم شروع کرد به خوردن لبای من وقتی این واکنش رو از اون دیدم متوجه شدم که اون هم منو پذیرفته این بود که دستم رو آروم آروم بردم سمت شلوارکش و از اونجا دستم رو کردم لای کسش و شروع کردم به مالیدن چچولش، حالا لبامون روهم بود و جفتی داشتیم چچوله همو میمالیدیم که من لباس و سوتینم رو درآوردم و اون یکی دست ساناز رو گذاشتم رو پستون گرمم و با دست دیگم لباس ساناز رو دادم بالا یعنی میخام دستم رو بزنم به پستونات اون هم خودشت لباساش رو دراورد حال جفتمون لخت بودیم بعد من ساناز رو برگردوندم تا خودم بخوابم روش و حالا لبامون رو لب هم بود و کسامون رو داشتیم بهم میمالیدیم نمیدونید چه حالی داشت اولین تجربه لزبینی من بود و واقعا شگفت آور اصلا با سکس با شوهرم قابل مقایسه نبود نه اینکه بگم این از اون بهتر بود یا بدتر نه با هم خیلی تفاوت دارن.
حالا وقت اون شده بود تا امیر را بکشم به این جریان این بود که بی مقدمه صداش کردم و با صدای بلند گفتم امیر جان یه لحظه میای طرز کار اینو به ساناز نشون بده، امیر گفت چیرو گفتم تو بیا، یهو ساناز از من فاصله گرفت گفت چیکار کردی با دست آروم جلوی دهنش رو گرفتم و گفتم هیچی نگو الان میفهمی احساس کردم یکم ناراحت شد ولی مطمئا بودم تا چند دقیقه دیگه هممون خوشحال میشدیم.
یهو امیر در زد، گفتم بیا تو در رو که باز کرد یهو جا خورد چشماش داشت از حدقه بیرون میزد نمیدونست باید چکار کنه منو ساناز رو لخت رو هم میدید، شاید هم ترسیده بود بهش گفتم بیا تو عزیزم ساناز از خودمونه جفتی بهم خیره شده بودن نمیدونم از شرم بود یا از حشریت یا... دوباره بهش گفتم بیا وقتی اومد جلو سریع شلوارش رو کشیدم پائین و کیر راست شدش رو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدن بعد نگاهی به ساناز کردم و به شوخی بهش گفتم بیکار نشین بیا جلو، وقتی اومد جلو دست امیر رو گرفتم و گذاشتم رو سینه ساناز و بعد از چند ثانیه دیدم ساناز بلند شده و داره از امیر لب میگیره من هم که داشتم کیر و تخم امیر رو میخوردم، دستم رو از لاپای ساناز رد کردم و چچولش رو گرفتم و شروع کردم به بازی کردن باهاش سه تامون تا سر حد دیوانگی حشری شده بودیم، که یهو امیر خم شد و دست کرد زیر بغل منو منو خوابوند رو تخت منم که متوجه شدم میخواد بکنه تو کسم سری کاندوم تاخیری رو که زیر بالش گذاشته بودم درآوردم که بهش بدم که یهو ساناز کاندوم رو از دست من قاپید و با دندونش پارش کرد و بعد آروم آروم کشید رو کیر امیر من که این صحنه رو دیدم متوجه شدم که ساناز با این کارش داره میگه منم میخوام پس من هم نشستم و شونه های ساناز رو گرفتم و خوابوندمش رو تخت بعد هم امیر آمد و آروم آروم کرد تو کس ساناز بعد هم کشیدش لبه تخت طوریکه خودش وایساده بود رو زمین و داشت میکرد تو کس ساناز بعد با نگاهش بمن گفت بیا، پیش خودم گفتم آخه کجا دیگه جائی نموده با این حال رفتم و متوجه شدم که میگه بخوابم رو ساناز و ازش لب بگیرم و پاهام رو بزارم رو شونه های امیر که وایساداه بود اینجوری من داشتم از ساناز لب میگرفتم امیر داشت میکرد تو کسش در عین حال داشت کس منو هم از پشت میلیسید چون وقتی پاهام رو رو شونش گذاشته بودم کسم اومده بود جلوی دهن امیر وای نمیدونید چه لذتی داشت پیش از این هم امیر کسم رو خورده بود ولی این یه چیز دیگه بود داشتم دیونه میشدم ولی چون به کمرم فشار میومد رفتم کنار وقتی من اومدم کنار امیر برای اینکه بی انصافی نکرده باشه جفتمون رو گذاشت کنار هم و جفتی به سمت امیر که هنوز بیرون تخت وایساده بود قمبل کردیم و اون از پشت اول کرد تو کس من در این حال با دستش داشت میکرد تو کس ساناز و صدای آه و اوه هممون رفته بود آسمون بعد از چند تا تلنبه زدن کیرش رو از تو کس من درآورد و کرد تو کس ساناز و اینبار با دستش با کس من بازی میکرد این کار رو چند باری انجام داد در این موقع منو برگردون و از جلو گذاشت تو کسم ساناز هم شروع کرد به خوردن لبام با دستش هم داشت با چچولم بازی میکرد این حالت رو واقعا نمیتونم براتون توصیف کنم تا خودتون تجربه نکنین نمیفهمین چی میگم واقعا داشتم از شهوت منفجر میشدم این زمان بود که احساس کردم این حالت هدیه ای از طرف امیر و ساناز بخاطر اینهمه سعی و تلاش من برای رسوندن این دوتا بهم بود نمی دونم شاید هم اتفاقی بود و من اینجور برداشت کردم، تو همین فکر و خیالات بودم که امیر یهو گفت پاشید پاشد و ما یهو کنار کشیدیم بله آب امیر میخواست بیاد که یهو کاندوم رو دراورد و آبش رو پاشید رو بدن منو ساناز و هر سه خندیدیم.
اینجا من فکر کردم دیگه تموم شد اومدم بلند شم که امیر گفت کجا خانوم خوشگله باش هنوز کار داریم، و بعد با دستمال کاغذی کنار تخت اومد و بدن منو ساناز رو تمیز کرد بعد هم کمر ساناز رو گرفت و انداخت رو بدن من ، من هم که هنوز ارضاء کامل نشده بودم شروع کردم به لب گرفتن از ساناز و سینه هاش رو هم با سینه های خودم منطبق کردم حالا جفتی کاملا رو هم خوابیده بودیم که یهو احساس کردم یه چیزی داره با چچویم بازی میکنه متوجه شدم امیر از پشت داره با زبونش میکنه تو کس من و از طرفی با انگشتش هم تو کس ساناز میکنه چون صدای آه و اوه اون هم بلند شده بود و این کار را هم هی تعویض کرد اینقدر کسمون رو خورد تا هر دومون ارضا شدیم اینو بعدا از ساناز پرسیدم که کی ارضاء شده و دیدم که از نظر سکس شباهتهای زیادی بهم داریم.
خلاصه اون شب بیاد موندنی ترین شب زندگیمه حتی از شب زفاف هم برام شیرینتر بود، الان هم که 2 سال از اون ماجرا میگذره حدودا هر یکی دو ماه یک بار ساناز میاد خونه ما و همین برنامه پیاده میشه اما همیشه با سبک و روش جدید راستی یا یادم نرفته بگم ساناز هم چند ماهه پیش تونست طلاقش رو غیابی از شوهرش بگیره و مهریش را همچنین برای شیرینیش هم ما رو دعوت کرد ویلای عموش تو شمال جاتون خالی اونجا نمیدونید چقدر حال کردیم که اگه وقت داشتم یه بار هم اونو براتون مینویسم.
ولی جالب اینه که تو این مدت دیگه امیر اصلا نه ناراحته نه بهونه میگیره تازه بیشتر هم میتونه منو و خودش را ارضاء کنه ایشالا شما هم بتونید این لذتی رو که من دارم از زندگی با شوهرم میبرم ببرید.

نویسنده: salman_609@yahoo.com
CopyRight © Avizoon.com

ممه های ملیسا جون

http://web.archive.org/web/20060315205110/www.avizoon.com/gallery/melisa/l.jpg

پستونهای آیناز از تبریز

iz